سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه دردانشش اختلاف و دوگانگی نباشد . [امام باقر علیه السلام ـ در بیان معنای راسخان در دانش ـ]

خادم الرضا
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:0بازدید دیروز:0تعداد کل بازدید:1818

محمدمهدی امیری :: 86/6/24::  10:54 عصر

سلام

می خوام یکی از خاطراتم رو براتون بگم

عروسی دختر عموم تموم شده بود و می خواستیم وسایل کرایه ای تحویل بدیم پسر عموم رفت وانت پسر دایش گرفت و ارازل و سوار ماشین کرد اونم چه ماشینی اونقدر خارجی بود که با اهن روشنش می کردیم حالا من و صادق و فرزاد و رشید و عباس 5ارازل سوارشده بودیم و حرکت کردیم طبق معمول عباس رانندگی می کرد و مثل همی شه تند میروند واز اون لحاظ که ماشینم خارجی بود تو دست اندازی جلوش با ارامش رد می شد ولی عقبش مثل این که داره از یک سکوی پرتاب می افته

تمام وسایل دادیم و می خواستیم صندلی ها رو تحویل بدیم توراه ناگهان احساس کردم از بالا یه چیزی افتاد سرم از ماشین بیرون اواردم چشمتون روز بد نبیند دیدم که فرزاد از بالای ماشین پرت شده و داره روی زمین غلت می خوره و میره و ما هم ازش دور می شیم وقتی که فرزاد دید ما توقف نمی کنیم پاشد وشروع کرد به دویدن وقتی به عباس گفتم فکر کرد دارم دوباره اذیت می کنم ولی وقتی رشید سرشو بیرون اوارد ودید دارم راست می گم اونم به عباس گفت که فرزاد افتاده وعباس هم سریع زد ترمز به گونه ای که من و رشید با شیشه ماشین یکی شدیم و صادق هم با سقف ماشین یکی شد

خلاصه فرزاد شانس اوارد که بلایی سرش نیومد



لیست کل یادداشت های این وبلاگ
::تعداد کل بازدیدها::

1818

::آشنایی بیشتر::
::لوگوی من::
خادم الرضا
::وضعیت من در یاهو::
::اشتراک::